فیلم نوح نبی با نوح گلادیاتور؟!
در تحلیل این فیلم، نوح از اولین فیلمهای پرفروش مذهبی است که بعد از سالها در هالیوود ساخته شده. در بررسی این کار باید توجه داشت که اگر به دنبال تماشای فیلمِ مذهبیِ وفادار به تاریخ هستید، آرونوفسکی شما را راضی نخواهد کرد.
در واقع پایبندی بسیار کمی در فیلم به داستانِ مذهبی نوح وجود دارد؛ فیلم با روایت های تورات و قرآن کاملا متفاوت است و تیم تهیه کننده فیلم به دلخواه بخشهای زیادی را به داستان مذهبی فیلم اضافه و یا از آن کم کرده است. انطباق تاریخی فیلم با واقعیت چندان خوشایند نخواهد بود.
اما اگر با انگیزه تماشای یک فیلم بلاک باستر هالیوودی به سراغِ فیلمِ نوح بروید از تماشای چنین کاری لذت خواهید برد. نوح یک اکشن هیجانبرانگیز است: نوح که نقش آن را راسل کرو بازی میکند بیش از آنکه شبیه پیامبرانِ صلحدوست پارهای از فیلمهای سابقِ هالیوود باشد، به ماکسیموسِ گلادیاتوری شباهت دارد که در دنیایی شبیه اربابحلقهها زندگی میکند. او با موجوداتِ عجیب و غریبِی که شبیه ماشینهای فیلم "ترانسوفرماتور" هستند همجوار است.
"در واقع پایبندی بسیار کمی در فیلم به داستانِ مذهبی نوح وجود دارد؛ فیلم با روایت های تورات و قرآن کاملا متفاوت است و تیم تهیه کننده فیلم به دلخواه بخشهای زیادی را به داستان مذهبی فیلم اضافه و یا از آن کم کرده است. انطباق تاریخی فیلم با واقعیت چندان خوشایند نخواهد بود."
قابل ذکر است که این روایتهای شخصی از موضوعات و داستانهای مستند بر مبنای اومانیزم و انسان محوری است. دوری از حقیقت. آمیزش حقیقت با نخیل یا بیان حقیقت به صورت دل بخواهانه و برمبنای تفکر و فکر بازگو کننده آن، همه و همه برمبنای انسان محوری است.
متأسفانه در بین فیلمسازان داخلی هم این انحراف دیده می شود. این که واقعیت را اگرهمانگونه که هست بگویید جذابیت ندارد. در نتیجه جذابیت های مرسوم سینمای غرب و سینمای دنیا محور را با آن مخلوط کنیم که جذاب شود.
همچنین شخصیت منفی فیلم با بازی ری وینستون با مهارت و ظرافت تمام همان چیزهایی را به نمایش میگذارد که سبب سقوطِ یک انسان می گردد. او شخصیتی دوگانه و خودمحوری را آفریده که انسانِ مدرن تا حد زیادی او را درک می کند.
فیلم سرشار از جلوههای ویژه بصری است. صحنه رسیدن حیوانات به کشتی نوح و یا جوشیدن آب از زمین مسحورکننده است. فضای خشک و بی آب و علف و پر از سنگ به خوبی منظره زمین در روزهای اولیه را نشان می دهد.
سینمای هالیوود از دیرباز به داستانهای مذهبی علاقه زیادی داشته. در واقع از همان اوایلِ پیدایش هالیوود ساخت داستانهای مذهبی در آن مرسوم شد و کارگردانهای بزرگی چون دیوید گریفیث و سیسیل ب دومیل به داستانهای مذهبی پرداختند.
پارهای از این آثار پیرامون شخصیتهای مهم مذهبی مثل مسیح و یا موسی بود، و پارهای پیرامون مشکلات روزمره یک فرد در مواجهه با مذهب. به جز مواردِ آمده پارهای از کارگردانها با توسل به پرده نقرهای به بیان تفکرات خویش پیرامون مذهب پرداختند (جان فورد و آلفرد هیچکاک دو نمونه از کارگردانهای بزرگ هالیوودی بودند که در کارهای مختلفشان مذهب تاثیرِ مستقیم گذاشت).
روند عنایت هالیوود به مذهب در دوره معاصر همچنان ادامه یافت: حتی در کارهای به ظاهر علمی و تخیلی هالیوود همانند جنگ ستارگان و یا ایندیاناجونز تاثیرات مذهب کاملا واضح است (پسزمینه خوب و بد در جنگ ستارگان؛ تلاش برای دستیابی به جام مقدس در ایندیاناجونز).
با وجود آنکه در ابتدا هالیوود در برخورد با مذهب بسیار محتاط بود و تا حد ممکن به تحریف داستانهای مذهبی نمی پرداخت، از دهه ۶۰ میلادی رویکرد هالیوود به مذهب آزادتر شد.
در فیلم های کتاب مقدس پیدایش، ده فرمان، عیسی بن مریم، باراباس و فیلم های تاریخی مذهبی دهه 60 مسائلی مثل الهی بودن نبوت، وحی، نزول فرشته وحی، عذاب و خارق العاده بودن معجزه و الهی بود آن دیده می شود، اما به مرور هرچقدر غرب در لجن مدرنیته و پیشرفت انسان محور بیشتر فرو می رود، دست وپا گیری مذهب را برای خود بیشتر حس می کند ودر نتیجه بیشتر در صدد حذف آن بر می آید.
باز تولید فیلم های تاریخی مذهبی در هالیوود هم در همین راستاست.
همچنین در این دوره، به دنبال شکست اقتصادی فیلمهایی همانند "کتاب مقدس: پیدایش"، و "بزرگترین داستان عالم"، دیگر فیلمهایی عظیم بلاک باستری مذهبی همانند "بن هور"، و یا "ده فرمان" برای مدتها در هالیوود ساخته نشد.
در نحوه سینماییِ برخورد آرونوفسکی با این داستان مذهبی، چندین نکته به چشم می خورد. نخست آنکه ساختار فیلم بر اساس موفقیتِ الگوهای مشابه گذشته شکل گرفته.
در شباهت با بلاک باسترهای مشابه، توجه به اصلِ دموکراسی بر همه چیز برتری داشته. در واقع، در فیلم های بلاک باستر امروزی با تلفیق و همپوشانی چندین ژانر روبرو هستیم و در آنِ واحد به چندین گروه، توجه یکسانی میشود.
در اینجا نیز قضیه همین است: فیلم "نوح" مملو از پیشزمینههای محیط زیستی است: نوح گیاهخوار است، در خارج از شهرها و در یک چادر عشایری در دل طبیعت زندگی میکند، فرزندان خود را از بدرفتاری با طبیعت میپرهیزاند؛ در تقابل او، فرزندان قابیل که بسیار پیشرفتهتر هستند، در شهرها زندگی میکنند، از شکار حیوانات ابایی ندارند، به خدا اعتقادی ندارند و خود را اشرف مخلوقات و برتر از همه میپندارند. چنین پیشزمینههایی باعث شده تا فیلم بسیار موردپسند طرفداران محیط زیست قرار بگیرد.
البته طرفداران محیط زیست نه طرفداران مذهب.
از بعد دیگر، فیلم سعی کرده از لحاظ مفهومی، هم مذهبیون و هم کسانی که باورهای مذهبی ندارند را راضی نگه دارد. نام" پروردگار" هیچگاه در چنین فیلمِ مذهبی آورده نمیشود، در عوض برای اشاره به پروردگار از واژه " خالق/creator" استفاده میشود که به اشکالِ مختلف قابل تعبیر است (فراموش نکنیم که در فیلم "نمایش ترومن/The Truman Show"، خالقِ انسانی جهانی که ترومن در آن اسیر بود به عنوان "کری ایتور/creator" معرفی شد).
این نکته دقیقا محل جدایی تعاریف مکاتب وادیان مختلف از توحید است. چرا که قبول توحید به معنای خالقیت خداوند مورد قبول اکثر ادیان و مکاتب هست، اما در توحید ربوبی که همان پروردگار بودن خداوند متعال و زندگی براساس دستورات خداوند می باشد، غرب خود را از توحید جدا می کند.
یعنی او هست، ما را خلق کرده است، اما دستور، شرع، وحی، نبوت، پیام آوری، پرورش انسان ها وبه طور کلی زندگی بر مبنای دستورات خداوند، که همان توحید ربوبی است به کنار می رود.
دوم آنکه ، در فیلمهای مذهبی که پس از دهه ۹۰ میلادی تولید شده گاه فرشتههایی را میتوان یافت که از زندگی خود در فضای ملکوتی راضی نیستند ("شهر فرشتگان/City of Angels" نمونه بارزی است) و یا خدایانی را می توان یافت که از آزار انسانها ابایی ندارند ("بروس قدرتمند/Bruce Almighty" جیم کری نمونه خوبی است)؛ و یا با شوخی با جهنم و بهشت روبرو هستیم (فیلم " چه رویاها میآیند/What Dreams May Come").
در واقع در رویکرد معاصر به سینمای مذهبی، آرزوی نیروهای الهی در آن است که به کره زمین سفر کنند و زندگی آن دنیایی دیگر ارزشی ندارد. با این رویکرد در سینمای معاصر شخصیتهای مذهبی گاه مورد انتقاد قرار میگیرند ( شبیه فیلم "مصائب مسیح/The Passion of the Christ" آنها شخصیتهایی تصویر می شوند که ممکن است دچار هوا و هوس شوند). رویکرد آرونوفسکی به نوح نیز از همین جنس است.
در واقع، نوحِ در این فیلم، قربانیِ اهداف خود می شود، اهدافی که منطقی در آن دیده نمیشود. خدایی که آرونوفسکی در این داستان تولید کرده، مجنونپیشه است: این خدا همانند ایزدهای یونانی از سر خشم و نفرت تصمیم به انتقام از انسانها میگیرد. این خدای زئوسوار، تفاوتی با انسانهای کره زمین ندارد. همانند آنها خشم میکند و همانند آنها زود پشیمان میشود. انسانهای خلق شده، دیگر حوصله گوش سپردن به خدا را ندارند؛ خدا نیز حوصله آنها را ندارد. هر کدام در فکر خلاصی از شر دیگری است.
"خدایی که آرونوفسکی در این داستان تولید کرده، مجنونپیشه است: این خدا همانند ایزدهای یونانی از سر خشم و نفرت تصمیم به انتقام از انسانها میگیرد. این خدای زئوسوار، تفاوتی با انسانهای کره زمین ندارد. همانند آنها خشم میکند و همانند آنها زود پشیمان میشود. انسانهای خلق شده، دیگر حوصله گوش سپردن به خدا را ندارند؛ خدا نیز حوصله آنها را ندارد. هر کدام در فکر خلاصی از شر دیگری است."
نوح تفاوت خاصی از این لحاظ ندارد: او قربانی شغل خود است، کسی که از هدف و عقیده خود در هیچ شرایطی دست بر نمیدارد؛ منطقی که درنهایت سبب جدایی پسرش از او میگردد.
فیلم آرونوفسکی دارای ارزش های ویژه ای در میان فیلم های بلاک باستر است، ولی از لحاظ زمینههای مذهبی کار خوبی نیست. در تبلیغات آن ادعا شده با وجود آنکه این فیلم به وسیله یک کارگردان غیرمذهبی ساخته شده اما کار مذهبی خوبی است. به سختی میتوان این ادعا را باور کرد.
هنر بزرگ کارگردانهایی که با مضامین مذهبی کار میکنند، کارگردانهایی همانند روبر برسون و کارل درایر در آن است که آنها از دل روزمرگی، فضای قدسی و مذهبی را بیرون میکشند نه با فاصله گرفتن از واقعیت.
همانطور که مایکل برد ـ نظریهپرداز سینما ـ ادعا میکند، قداستی که با فاصله از واقعیت زندگی نمایش داده شود دیگر امر قدسی در نظر گرفته نمیشود و تصنعی به نظر میآید. با درک این موضوع کارگردانهای موفقی که سینمای مذهبی را نمایش میدهند همواره تلاش میکنند با تمرکز بر واقعیتِ های زندگی روزمره به ساختارِ روایی اعتلا بخشند.
هنر کارگردانهایی همانند روبر برسون و کارل درایر در آن است که آنها از دل روزمرگی، فضای قدسی و مذهبی را بیرون میکشند نه با فاصله گرفتن از واقعیت
در کارهای برسون و درایر به طور مثال تاکید زیاد بر مصائبِ روزانه یک فرد دیده میشود. در "خاطرات روزانه یک کشیش روستا/Diary of a Country Priest"، برسون حتی فرومایهترین موضوعات را نیز تولید کننده امر قدسی میبیند. در آن فیلم ها ما با بمباران نورپردازی و جلوههای موسیقیایی روبرو نیستیم، بلکه با تاکید زیاد بر روزمرگی و واقعیت، برسون در فکر مواجهه مستقیم بیننده با واقعیت یک پدیده است که در نظر او همان احساس متعالی است.
اما در فیلم نوح توجهی به این اصل مهم نشده. "طبیعت" فیلم و حیواناتش تصنعی هستند، طراوت درختان طبیعت را نمیتوان در آن یافت، تا به این واسطه به قول امانوئل کانت، فیلسوف آلمانی، امر استعلایی رخ دهد. همچنین آرونوفسکی در پی توجیه همه چیز است.
توضیح معجزه ساخت یک کشتی عظیم با کمک غولهای بزرگی که ما در اینجا میبینیم، حالتی استهزایی به تمامیت این معجزه داده. در اینجا به جایِ ایجادِ رویداد، کارگردان درصدد آفرینش آن است. مواجهه تماشاگر با امر قدسی تحت سلطه هنری است که بر طبیعت چیره شده، ما با یک نمونه زرادخانه تجهیزاتِ سینمایی روبرو هستیم.
راهبردی که آرونوفسکی در این فیلم از آن بهره برده شبیه کاری است که سینماگران فرمالیست روسی در دههی ۳۰ میلادی میکردند؛ سینماگرانی همانند سرگئی آیزنشتاین که با کمک "تکنیک"های مختلفِ سینمایی همانند مونتاژ سعی میکردند پیام سینمایی خود را منتقل نمایند. کارهایی که اکثرا در استهزاء مذهب بود. به کارگیری چنین استراتژی فرمالی در نهایت سبب کشتار فضای قدسی اثر شده، و به هیچ وجه در تایید تلاش کارگردان برای خلق یک فضای قدسی نیست.
اما با این حال، فیلم "نوح" پیام رادیکال و پرسش برانگیزی هم دارد : در پایانِ آن نوح تبدیل به پرومته ماجرا میگردد که آتشِ خلقتِ انسانی را از خدای زئوسی داستان میدزدد. با این وجود، "نوح" فیلم مذهبی عمیقی نیست که از قدرت تاثیرگذاری و ماندگاری برخوردار باشد، بلکه با روشن شدن چراغهای سالن سینما و تمام شدن پاپ کورنها از ذهن پاک میگردد.
تحریم چنین فیلمی در نهایت تنها موجب فروش بیشتر این فیلم میشود و ارزش کاذبی به فیلمی می دهد که چندان شایسته آن نیست.
اگر کسی بخواهد فیلم مذهبی ومقدس ببیند فیلم نوح او را اغنا نمی کند، اگر هم کسی دنبال هیجان واکشن باشد هم که سینمای هالیوود سرشاراز این اکشنها وهیجانات است. دیگر احتیاجی به محور قرار گرفتن نوح نیست.
منبع مقاله : جام
/ج
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}